سلام
من مدیر آتلیه عکاسی بُنسای هستم و اینجا سعی می کنم با لحنی محاوره ای از تاسیس آتلیه کودک و نوزاد بُنسای بگویم.
در حقیقت این ها خاطرات شخصی و تجربه فردی من در تاسیس آتلیه عکاسی بُنسای و تغییر ماهیت ان است.
سلام
من مدیر آتلیه عکاسی بُنسای هستم و اینجا سعی می کنم با لحنی محاوره ای از تاسیس آتلیه کودک و نوزاد بُنسای بگویم.
صفحه شخصی مدیر
در حقیقت این ها خاطرات شخصی و تجربه فردی من در تاسیس آتلیه عکاسی بُنسای و تغییر ماهیت ان است.
ابتدا بگویم که قبل از تاسیس اتلیه کودک در شرق تهران من عکاس بودم. تدریس می کردم و شغل قبلی ام فعالیت گرافیکی بود. برنده ی جوایزی در سطح ملی و بین المللی شده بودم و کارکرد دوربین و نور و رنگ و ترکیب را در انواع عکاسی می شناختم. این بحث را از حیث خودنمایی مطرح نمی کنم. واقعیت این است که بی سوادی در همکاران ما موج می زند. من عکاسانی را دیده ام (خیلی معروف) که اگر دوربین دستشان را بگیری و تنظیماتش را به هم بزنی دیگر نمی توانند با آن دوربین کار کنند. یا آتلیه های عروس یا کودکی که عکس هایشان دارای ایرادات متعددی است.
چه کنیم که هم مشتری بخش بزرگی از ایرادات را متوجه نمی شود و هم اتحادیه آزمون فنی اش یک چیز فرمالیته و نسبی است.
سال ۸۴ عکاسی را به صورت حرفه ای آغاز کردم و در محضر استاد بزرگوارم ابولقاسم قاسمی مقدمات را آموختم. استاد دیگرم محمدرضا کیوانفر عزیز بود که با آن به صورت یک دوست وقت می گذراندم و از اون چیز های بسیار در زمینه عکاسی آموختم.
حقیقت این است که به عکاسی بسیار علاقه مند شده بودم و یک دوربین دیجیتال نیکون به مدل D70S خریدم.
خیلی زود شد بهترین دوست من. تا اینکه دوره دانشگاه من در گرگان به پایان رسید . در سال ۸۹ هنرمند برگزیده استان در زمینه عکاسی شدم. شهر پدری ام برای من هم خوش یمن بود.
اتمام دانشگاه و پایان زمان مانده ی عکاسی در سال ۸۸ مصادف شد با افزایش اعتماد به نفسم در زیمنه عکاسی مستند اجتماعی و طبیعت.
در حقیقت اینکه چیزهایی در زمینه گرافیک میدانستم کمک میکرد عکس هایم را بهبود ببخشم.
سال ۸۸ خدمتم به پایان رسید و دنبال شغلی می گشتم.
حقیقت اش این است که فکر می گردم آتلیه عکاسی داشتن در شان من نیست و آن شغل نازلتر از حد و توان من در عکاسی است.
این تصوری است که اکثر عکاسان هنری قبل از تاسیس آتلیه به آن فکر می کنند.
اما واقعیت این است که شغل بسیار جذاب و پوایی است و شما اگر در مسیر راه خود سعی در بهبود دانش بصری مخاطبت ات داشته باشی داشتنآتلیه عکاسی کودک یا بزرگسال برات جذابتر نیز خواهد شد.
با شراکت دوستم علیرضا فضایی در محله نارمک خیایبان گلبرگ اجاره کردیم و شروع به کار کردیم. عکاسی کودک - عکاسی مدلینگو گاهی عروس . شروع کار بود تخصصی بودن کار برایمان اهمیت نداشت. مهم پول بود که آن هم خیلی نبود. در واقع شش ماه اول فقط هزینه داشتیم. و رشدی حس نمی کردیم. اما به مرور با همین یکی دو مشتری در هفته کارمان شیب صعودی گرفت. هم قیمتمان خوب بود و هم رابطه صمیمی و خوبی با مشتری هایمان داشتیم. در واقع آن ها دوستان ما می شدند خیلی زود. ارتباطمان با کودکان هم خیلی زود بهر شد. راستش را بخواهید اولش هیچی چیز نمی دانستیم. نه از خرید وسایل و نه از اینکه چگونه باید کار کنیم و رفتار کنیم و پس انداز کنیم.
خرد ها را با هزینه زیاد در زمان خودش انجام دادیم. کلی وسیله خریدیم که به دردمان نمیخورد و از سر بی تجربگی و زرنگ بازی فروشنده ها به ما انداخته بودند.
:))
یک سالی در آن اتلیه بودیم تا موقع قراردادمان رسید و صاحب ملک قبلی واحد را به کسی فروخته بود. و آن فرد با ما تمدید نکرد.
آتلیه بن سای را به محله تهرانپارس بردیم. حوالی خیابان رشید. کم کم روی دور افتاده بودیو و نسبتا شلوغ بودیم.
و یک سالی در آنجا بودیم و پس انداز می کردیم. خلاصه کم کم پولمان رسید که با یک وام بتوانیم یک واحد کار بخریم. علیرضا از من جدا شد و راه خودش را رفت و من برند بنسای رو تنهایی دست گرفتم. سخت بود ولی کم کم پیش می رفت.
حالا در شرق تهران آتلیه شناخته شده ای شده بودم. دیگر دلم نمیخواست همه کار انجام دهم و عکاسی کودک و نوزاد و بارداری را به عنوان شغلتخصصی ام انتخاب کردم. به نظر اکثر مراجعان بهترین آتلیه کودکی بودیم که آن ها تجبره کرده بودند. دلیل اش فقط ارتباط خوب ما با بچه ها بود.
این مطلب ادامه دارد...